نسیم زندگی ما

خلاصه ای از بارداری

1392/6/18 7:34
نویسنده : مامان نسیم
263 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااام دختر قشنگم

 

امروز مامانی تصمیم گرفته خلاصه ای از دوران شیرین بارداری رو که خدا رو شکر تا الان همه چیز خوب بوده رو برات بنویسه  

 

قلبعزیزم امروز ٣٦ هفته  ٦  روزه که شما تو دل منی به لطف خدا تا الان همه چیز خوب بوده قلب

 سونوگرافی هفته 6

هفته ٦ بودم  که رفتم سونو گرافی دکتر مهربون برام نوشت ساک حاملگی و ضربان قلب جنین دیده شد

 

سونوگرافی nt هفته 12

هفته  ١٢ بعد از کلی انتظار رفتیم سونو گرافی ,( nb/nt) و همچنین شنیدن صدای قلب وقتی صدای قلبتو شنیدم انگار همه دنیا برای من بود احساس میکردم قشنگتر از این لحظه برای  من  وجود نداره قربون قلبت برم عزیزم که مث ستاره میدرخشید انشاله صد سال قلبت تو سینت بتپه دختر نازم

خدا رو شکر همه چیز نرمال بود و قد شما ٦٤ میلیمتر عزیزززززززززم قربون قدت برم نانازم واقعا که عروسکی

فقط یکم جفت پایین بود که با استراحت همه چیز خوب خوب شد گلم قلب

 

سونوگرافی هفته١٨

 خدا رو شکر هفته ١٨  هم همه چیز نرمال بودو شما مشکلی نداشتی عشق مامان و جفت هم تفریبا سر جای خودش قرار گرفته بود

ضربان قلبت ١٢٧  بود دختر نازم

 یه cd از شما به ما دادن که منو بابایی با عششششق تمام اون cd رو چند بار نگاه کردیم قربونت برم منننن همه چیزت مشخص بود عزیزم  ماشاله خیلی هم ورجه وورجه میکردی خوشگلم

 

تا هفته ١٩ همه چیز خوب پیش رفت تا اینکه مامانی متوجه شد یه دونه های ریزی رو شکمم هست اولش فکر میکردم جای نیش حشره باشه ولی بعد از اینکه رفتم دکتر متوجه شدم زونا گرفتم

 

تا اون موقع اصلا فکر نمیکردم که چقدر دوست دارم ولی اون وقت من فقط نگران شما بودم عزیزم

اصلا دردها و سوزشهای خودم برام مهم نبود فقط به شما فکر میکردم که یه وقت اذیت نشی

 

پیش ٤ تا متخصص خیلی خوب رفتم همه گفتن چون قبلا ابله گرفتم و زونا هم برگشت ابله هست و شما بیشتر از ٣ ماه بود که تو دل مامانی بودی هیچ مشکلی پیش نمیاد ولی بازم همیشه دعا میکنم سالمو سرحال بیای بغلم قلب

 

تنها مشکلی که زونا پیش اورد این بود که منو بابا جون تصمیم گرفته بودیم خون بند ناف شما رو تو پژوهشکده رویان نگه داری کنیم که متاسفانه  یکی از شرایط منع قرارداد همین زونا بودناراحت

 

تقریبا تو هفته ٢٠ بود که مامانی کم کم تکونای شما رو احساس میکرد عزیزم وای خداااااااا که چه احساس قشنگی بود

 

سونوگرافی هفته 26

دیگه دل تو دلم نبود که مطمئن شم شما دختر طلایی یا پسر بلا البته قبلش خانوم دکتر گفته بودکه شما احتمالا یه دختر ناااااااازی عزیزم  ولی من میخواستم مطمئن بشم بعلهههههه شما شدی دختر طلا و عشق مامانی و بابا جون    

وزن تقربی شما ٧٧٦ گرم بود عروسکم

 

هفته ٣٢

روزها میگذشتو من به دختر ٧٧٦ گرمیم فکر میکردم باهاش صحبت میکردم  تا اینکه رفتم دکتر و به اسرار خودم  خانوم دکتر برام یه سونوگرافی نوشت (آخه دلم برات خیییییییییییییییلی تنگ شده بود ) دوست داشتم ببینمت عزیزم

 

رفتم سونو و دکتر گفت همه چیز نینی جون عالیه خدا رو شککککر من همش ازش درمورد دور سر شما و  اعضای داخلی بدنت سوال میکردم و خانوم دکتر میگفت همه چیز عالیه منم طبق معمول این شکلی بودم نیشخند خانوم دکتر که نیش باز منو میدید خودشم میخندید

 

تازه درمورد قد شما گفت ماشاله جز بچه های قد بلندی و وزن شما  ٨٣٢ گرم هست گفتم دخترم مو داره خانوم دکتر گفت بعلهههههه تازه موهاش بلندم هست خوشمزه 

 

خدایاااااا نینی ٧٧٦ گرمی ما تو دل من شده بود ١٨٣٢ گرم ماشالهههههههه الهی قربون قد و بالات برم مامان جووووووووون

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)